کد مطلب:260213 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:299

مبارزه و ستم ستیزی امام
مبارزه با ظالمان و غاصبان خلافت، یكی از ابعاد تفكیك ناپذیر حیات ائمه معصومین علیهم السلام است؛ اگرچه مشكل مبارزه در هر دوران برحسب شرایط مختلف و اقتضائات گوناگون تغییر می یافته است. اگر امام علیه السلام در برابر ستمگری ها و حق كشی های خلیفه های جور ساكت می ماند و تنها به ذكر و دعا و نماز خویش مشغول می گشت، دیگر این همه زندانی كردن و شكنجه دادن آنان چه دلیلی می توانست داشته باشد؟

اگر كسی امام علیه السلام و سیره ی او را بشناسد و او را به عنوان قرآن مجسم



[ صفحه 54]



و تجسم بخش همه ی ابعاد تعالیم اسلام قبول داشته باشد، بدون شك ویژگی مبارزه جویی امام علیه السلام را باور خواهد داشت، حتی اگر هیچ شاهد گویایی در این زمینه در كتب تاریخی نیابد. و چگونه می توان انتظار داشت كه این بعد از حركت امام علیه السلام در كتب تاریخ و روایت به تفصیل با ذكر شواهد انعكاس یافته باشد؟! در حالیكه در آن زمان اصل مبارزه بر اساس مخفی كاری و تقیه صورت می گرفته و پیچیدگی خاص آن اقتضاء می كرده كه حتی بعضی از اصحاب و رابطهای حضرت هم از چگونگی آن مطلع نشوند.

و از سویی دیگر وقتی می بینیم قلمهای بسیاری شكسته شده و قلمهای بسیاری به خدمت دربار درآمده و قلم بدستان طرفدار اهل بیت علیهم السلام، تحت پیگرد قرار گرفته اند و زندانهای مختلف از وجود راویان احادیث آنان انباشته شده است، چگونه می توان توقع داشت كه كیفیت مبارزه ی پیشوای محصوری چون امام حسن عسكری علیه السلام با جزئیات آن ثبت و ضبط شده باشد؟!

با این همه نمونه های كوچكی در این زمینه كه در بین روایات به ندرت یافت می شوند، می توانند به روشنی گویای این سیر مبارزه ی منفی در افعال و گفتار و نوشتارهای امام حسن عسكری علیه السلام باشند.

- «عمر بن أبی مسلم» نقل كرده است كه مردی از اهالی مصر به نام «سیف بن لیث» كه یكی از وابستگان دربار به نام «شفیع خادم» زمین او را غصب كرده و او را از آن بیرون رانده بود، به سامراء آمد تا به خلیفه ی وقت شكایت كند. ما به او سفارش كردیم كه نامه ای به ابومحمد - حضرت امام حسن عسكری علیه السلام - بنویسد و از او بخواهد كه



[ صفحه 55]



در آسان شدن كارش به او كمك نماید. او نامه را نوشت و فرستاد.

امام علیه السلام در جوابش نوشت: «نگران مباش. زمین تو به تو بازگردانده می شود. پس نزد سلطان مرو و پیش همان وكیلی برو كه هم اكنون زمین تو در دست اوست و او را از حاكم برتر و سلطان واقعی، خدای یكتا و پروردگار عالمیان بترسان.»

مرد مصری بازگشت و به دیدار وكیل رفت. وكیل كه زمین تحت تصرفش بود گفت: وقتی تو از شهر بیرون رفتی، شفیع نوشته ای به من داد كه به موجب آن تو را فراخوانم و زمینت را به تو باز پس دهم. [1] .

آری: «یریدون أن یتحاكموا الی الطاغوت و قد أمروا أن یكفروا به».

- جریانی دیگر از همین باب كه با جلوه ای از كرامت و كرم امام نیز آمیخته است، داستان جوانی است هاشمی كه در مسجد زبید سامراء، با یكی از راویان احادیث امام عسكری علیه السلام به نام «ابوجعفر محمد بن عیسی زرچی» دیدار می كند و برایش نقل می كند كه دو عمو داشت یكی ثروتمند و دیگری مستضعف و بی چیز، برادر فقیر روزی ششصد دینار از مال برادر ثروتمند را كه برادر بزرگترش بود به سرقت می برد.

برادر بزرگتر با خود می گوید: نزد حسن بن علی بن محمد ابن الرضا علیهم السلام می روم و از او می خواهم كه با برادرم به طریقه ای سخن



[ صفحه 56]



گوید كه مالم را پس دهد. آن شب رفتن را به تأخیر می اندازد و وقت سحر تصمیمش عوض می شود و با خود می گوید: نزد «اسپاس ترك»، ملازم خلیفه، می روم و از برادرم به او شكایت می كنم.

با این اندیشه سحرگاهان بر «اسپاس ترك» وارد می شود و او را در آن ساعت مشغول بازی تخته نرد می بیند، پس در گوشه ای می نشیند و منتظر اتمام بازی آنان می شود كه ناگهان فرستاده ای می آید و می گوید: من از نزد حسن بن علی علیهماالسلام آمده ام پس دعوت او را اجابت كن. او بر می خیزد و همراه غلام به دیدن حسن بن علی علیهماالسلام می رود.

امام علیه السلام به او می فرماید:

«تو را سر شب حاجتی به ما بود، اما هنگام سحر نظرت برگشت، برو همیان پولی كه از تو گرفته شده بود باز پس داده شد. و از برادرت نزد این از خدا بی خبران، شكایت مكن؛ بلكه به او نیكی كن و از مالت به او ببخش. و اگر خود به او نمی بخشی پس او را بسوی ما بفرست تا مالی به او عطا كنیم.»

- جوان هاشمی سپس افزود - عمویم وقتی از نزد امام علیه السلام بیرون آمد، غلام خود را دید كه با خوشحالی آمده بود تا موجود بودن كیسه ی پول را به او خبر دهد. [2] .



[ صفحه 57]




[1] كافي، جلد 2، صفحه 443 و 444 - مناقب آل ابي طالب، جلد 4، صفحه ي 432 و 433.

[2] كمال الدين، جلد 2، صفحه ي 194 و 195.